مرلیا-به همین خیال باش با جادوم که رنگش ابی یخی بود یه میز پینگ پنگ درست کردم
-اماده ای؟
مرلیا-من باید اینو ازت بپرسم
-خیلی خودشیرینی میکنی
مرلیا-عشقم میکشه بکنم
زایزن سرویس زد اومدم با کات ریز برش گردونم ولی از راکتم رد شد
مرلیا-چ..چی
-ببینم بازم از کارت پشیمون نیستی
مرلیا-نخیر بعد راکتمو دوباره اوردم و ایندفعه از لاب استفاده کردم که زایزن نتونست ببینه
5-5
-اه لعنتی
مرلیا-عمرا بزارم ببری بازی به تایبریک کشیده میشه
ایندفعه از ضربه نهایی استفاده کردم و همچین زدمک که صورت زایزنو برید
-به چه جرعتی اینکارو کردی
مرلیا-به جرعت نکردم برا یادگاری کردم
زایزن به سمت مرلیا خیز برداشت که از پشت شوسوکه گرفتش
شوسوکه-زایزن ولش کن اون یه دختره میفهمی
اسونا-یعنی خاک...
مریکا-اسونا اروم باش بابا
زایزن-من روی اون دختره رو کم نکنم زایزن نیستم
مرلیا براش زبون در اورد و با رامونا رفت
تو اتاق .مرلیا
-هوووف پسره ی...
اینهیه-باز چه دسته گلی به اب دادی؟
رویا-از این همه چی بر میاد
ترسا-عجب مطمئنم با عشقش دعواش شده
سایو-ای بسوووزه پدر عاااااشقییییییی
رامونا-عهههه ساکت شید دو دقیقه
-چیش ببینید همش تقصیر خودتونه که اینقدر ذهنتون منحرف شده
یه دفعه یه صدایی اومد از بیرون تو راهرو-ولم کن مگه من چیکار کردم
کامیو-چیش زدی بستنی منو ریختی
-این صدای یه دختره ...کامیو غلتکت میکنم
رفتم بیرون
-هووی کامیو چیکار میکنی؟
کامیو- از این دختره بپرس
یه دختر اونجا بود با موهای مشکی و چشمای ابی
دختره-منکه گفتم ببخشید خودش قبول نکرد