تو کلاس اونوریا.پرنسس اسونا
-میگم مریکا به نظرت استاد یخورده دیر نکرده؟
مریکا-اره ساعت 8 شدددد
یدفعه همه برگشتن رو به مریکا ، مریکا بدبخت مثل لبو سرخ شد
رایا-استاد دیر کرده معلوم نیست کی میاد
-خب اگه بخواییم حساب کنیم چند ماه و چند هفته و چند روز و چند ساعت اینجاییم میشه..
رایا-12 ماه و 2 هفته و 4 روز و 6 ساعت
مریکا:اوو درسته خیلی حرفه ای گفتی پرنسس رایا
-درسته
حالا طرف ما .تو راهرو .اینهیه
-میگم بنظرتون استاد چه شکلیه
رویا-به نظر من یه خانوم مهربون و بامزه
هما-شاید
رامونا-شاید هم نه
ترسا-بابا بیخیال قیافش سوتیاشو بچسبید
تو همین لحظه من و سایو کنلر هم داریم یه کارایی میکنیم
مرلیا
-اره خخخخ
سایو-خخخ کفمصب
هما-هیی شما دوتا دارید چیکار میکنید ؟
رامونا-هووم مشکوک میزنناااا
ترسا-داارن نقااشی عشقااشوونوو میکشن اووو
رویا-بس کن تری
اینهیه-....
یدفعه کامیو پشت سر من و سایو ظاهر شد
کامیو-چیکار میکنید ؟
من و سایو-جییییییییغ
اینهیه-خفه قند
ترسا-ع کامیو اونجارو ؟
کامیو برگشت اون طرف و من یه عکس غول تشن که از کامیو کشیده بودم یواشکی چسبوندم پشتش و همگی الفرار
وقتی کامیو برگشت باکتری هم پر نمیزد
کامیو-ای دخترای ..
یدفعه تزوکا دستشو از پشت گذاشت رو شونه کامیو
تزوکا
-کامیو بریم کلاس داره دیر میشه
کامیو- د..درسته
تو کلاس . رامونا .موقع دوره دوباره نت های موسیقی
-خب این استادم که ..
مرلیا-ZzZz
استاد-کی دوباره سر کلاس خوابیده ؟
رویا از ترسش اومد کنار من پشت رویا میشستم
استاد-مرلیا ..امسالم باز تو شاگرد من شدی
اینهیه- الانه که خیت بشه مگه نه رویا ؟
رویا-اوهوم
استاد داد کشید:مرلیاا بلند شو ، تو از این زنگ کلاس محرومی
مرلیا-بله ..
سایو و ترسا خیلی اروم-ریدی مرلی ، ریدی
هما-خدایا من به دست این استاده شهید نشم خوبه
مرلیا
کیفمو برداشتم و ادامسو ترکوندم و از کلاس رفتم بیرون
-زنیکه عنق ، معلومه جدید اومده اینجا
اینهیه
-مرلی ابرومو بردی جلو استاد
رویا-نچ نچ
رامونا-عجب استادیه
بیرون تو راهرو .هیکارو
-هیی نمیدونم برا چی منو فرستادن اینجا ، خب شیرایشی رو میفرستادن
که یدفعه یه دخترو دیدم که تکیه داده به دیوار و نشسته و سرش پایینه
-چی؟ این ..این همون ...اه خدایای من رقت انگیزه ...
-هی تو...
مرلیا-چی میگی سرمو اوردم بالا که یهو تعجب کردم
-تو چرا اینجا نشستی
مرلیا-تو چرا اینجایی یکی ببینتت میدونی چه بلایی سرت میارن
-هیی تو چرا اینجایی
مرلیا -بتوچه
-خودت جواب خودتو دادی
اینهیه
-از پنجره کلاس مرلی رو دیدم یدونه زدم تو پهلو رویا
رویا-اخ چه مرگته
-رویا اون پسره رو میشناسی ؟
رویا -نه یدونه زد تو پهلو رامونا
رامونا-اخ چی میگی ؟
-اون پسره رو میشناسی ؟
رامونا یدفعه رنگش مثل گچ سفید شد و دست پاچه شد دویید رفت پیش استاد
رامونا
-بب.ببخشید استاد میشه ما بریم سرویس بهداشتی ؟
استاد-باشه برو
سریع رفتم بیرون از کلاس
مرلیا
-هووف
رامونا-هووف به جمالت اخه پسر تو اینجا چیکار میکنی گمشو برو منطقه خودتون ببیننت میکشنت
هیکارو-خب ..چیزه
-هر کوفت مرضی که هست الان جاش نی گمشو
هیکارو-خب بابا یه پنجره اینجا میتونید پیدا کنید که دید نداشته باشه
با دست اون پنجره رو نشون دادم دوید رفت و از پنجره پرید پایین
رامونا:مرلی حواستو جمع کن وگرنه هم مارو اخراج میکنن هم اونارو
-اوکی
رامونا-...